داستان یک عاشقانه!!

انگار همین دیروز بود که حمید با سپیده اشنا شد ..با اولین نگاه هری دلش ریخت .چند روز طول کشید تا بتونه تصمبم بگیره با واسطه بهش اطلاع بده که دوستش داره!؟ ...مثل الان نبود که از اخر شروع کنند!! بنا بر خبر های واصله!؟که مایه ذلت وحقارت وسیر بیهویتی اندیشه جوانان در زمانه ماست ... پسر های با فرهنگ متجدد و با فرهنگ مدعی وبا ریشه وتحصیلکرده و .. و...!؟تمایل دارند . اول تشریف ببرند حجله بعد از شش ماه تصمیم میگیرند ببینند که بدرد هم میخورند یا نه جالب اینحاست که

آخرین مطالب این وبلاگ

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها